حدیثی است، ان من العلم کهیئت المکنون، یعنی این علمی است که در کنون ذات شماست البته حالا، چه طور باید زحمت بکشم به اون علم برسم البته باید در مرحله اول ترک محرمات، فعل واجبات بعدأ به اخلاق حسنه، متخلق بودن کبر، بخل، حجب، نخوت. خود بینی و اینها را از خودش بیرون بعد از این دو علم ملکه وقتی شد هی تکرار شد علم سومی میآید که این علم غیر از این هاست. کیفیتاً خوب. علم اول که باید ببینم حرام چیه، جایز چیست. خوب اینها را تو رساله میبینیم اخلاق هم خوب معلوم است اون هم علمای اخلاق همه را نوشتهاند اما اون علمی که آگاهی پیدا بکنم عرض میشود به احوال مردم به حالات اونها بشناسم اشخاص رو. ان من العلم کهیئت المکنون. حالا گاه گاهی شما حالات علما را نگاه کنید ببینید چه جوری است. حاجی اشرفی (رضوان الله) معاصر با شیخ انصاری بود. خوب اینها مرجعیت آوردند. اینها ایشان فرمودند که یک نفر با من بوده اون جناب آقای حاج اشرفی که در اشرف (مازندران) اونجا در حین این که ما درس میخواندیم اون بهتر از من بود، حالا شما یک همچنین شهادتی میدهید بینی و بین الله شهادت میدهید که اون از شما بهتره یا میگویید من بهترم این اول کارهها اینها را رموزش را ببینید، ببینید کیسه از کجا سوراخ است و چرا نمیرسم من به اون وادی چرا نمیرسم. مأیوس نیستمها، رفتم پیش اون و گفتم آقا مثل اینکه عنوان مرجعیت قرار بر شما بشه. میخواهیم بارها را بگذاریم رو دوش شما، فرمودند، که من فعلاً مشغول زراعت شدم و همان وقتی که من مشغول زراعت شدم اون آقا که شیخ انصاری است اون مشغول درس بوده، نخیر مرجعیت مال اون هست، ببین آقا، حالا اگر یک چیزی پیدا بشود 2 نفر. این میگوید مال من است و اون هم میگوید مال من است. سر این دعواست اما اون وقتها دعوا سر این بود این مالی که پیدا شده مال ایشان است مال من نیست. عرض میشود که رفتند پیش ایشان عرض کردند که آقا ایشان نظرشان این است. این قضیه منطقع بر شما میشود. ایشان خوب قبول کردند و به وظیفه شان عمل کردند. اون وقت، این، حالا خصوصیات این رو بزرگوار چه بوده است، امام زمان (ص) در نجف عرض کردم که بارها شرف میشدم عرض میشود ایشان میرفتند زیارت جامعه میخواندند و اگر در باز میشد کاشف از این است که باید وارد بشوم، اگر وارد نمیشد، در باز نمیشد برمیگشت، خصوصیات این آقا چیه این هم یک نامه میدهد میگه این نامه را ببینید از در ضریح ثامن الحجج، جوابش رو بگیر اون آقا هم مقام محترم ایشان را نمیشناخته. ببین چه لاخی میزند. ماغذ را بنداز اون تو جوابش رو بیار منصرف میشد. اون روز که میخواهند اجازه مرخصی از حضرت بگیرند و دعای وداع را میخوانند و عرض میشد که آمد خداحافظی بکند سابقاً عرض کردم رسم چنین بود که وقتی مردم میخواستند ساعت آخر بشود، اون خدمت گذاران شریف یکی رو خارج میکرد، او دید که کنار ضریح ایستاده کسی معترض نمیشود حالا کاغذ هم انداخته توی ضریح، یک مرتبه یادش آمد که حاجی اشرفی گفته جواب بگیر. دید از تو حرم صدا آمد* آینه شو جمال پری طلعتان طلب* اون وقتی که اون شعر رو از حضرت استماع کرد. (رو جاروب کن تو خانهو پس میهمان طلب) این از توی ضریح مقدس آمد، خوب آینه شو، یعنی قلبت باید عزیزم مثل آینه شود، حالا قلبت چه جوری است، آیا قلب من دیگه جایی برای خداشناسی درش هست، ببین کجا رسیده بودم، یک مرتبه این خوشحال میشود که این جواب را گرفتو برمیگردد و میآید درب خانه واقعاً میفهمیم این آقا خیلی مقام داره، اما آینه شو جمال پری طلعتان طلب. خانه را جاروب کن، خانه شلوغ است عزیز من جایی برای این قضایا نیست، واقعاً من باید گریه کنم، باروب کن تو خانهو پس میهمان طلب، میخواهد مهمان بیاید خانه را جاروب میکنی تمیز میکنی، بله حالا خانه دل تو از اغیار جاروب کردی واقعاً من روزهای جمعه مهمان دارم حالا با بدبختی یا خوش بختی، اما در حین که سوال جواب میکنم اینها را مینویسم حالا پروردگار یه قدری با اون صحبت میکنم، یقدری با اینها چیز میکنم، اونها خودشان با هم صحبت میکنند من هم چیزی مینویسم، خوب حالا عرض میشود که خیلی خوش میآید و میفهمم که استغفار میکنه از اون حدس اولیش که اون آقا چه ادعایی میکنه، کاغذ رو بنداز تو ضریح جوابش را بگیر بیار. وقتی میآید درب میزند آقا از پشت در، درب را که باز میکند میگوید که آینه شو جمال پری طلعتان را، خانه را جاروب کن، یعنی این که امام تو قبل از این که جوابت را بده، من جواب امام را میفهمم. آی رفقا این منبر، یک منبر عجیبی است، اول در کتوب عقیدتی وارد نشوید مگر کتابتان را به استادان عرضه کنید، حتی بابا هادی عشر. اون کتابی که مظفر در اصول عقاید نوشته، نراقی نوشته، بعضیها هم حاشیه کردند، مرامتان این باشد عزیز من، اونها مبادا در هر وعده البته آقایان بعضیها اهل علم هستند اینها، به اونها توصیه میکنم، اینها شیخ (ره) در رسائل میفرماید مبادا در این قسمتها وارد بشوید، مبادا تا استاد بهتان اجازه نداده چه کتابی به عقیدتی بگیرید، اگر خوب مثل نوع مردم عرض میشود نماز، روزه فلان که نوع مردم هستند. خوب بری اون گرفتاری نداره اون اذیت نمیشی، اون به خطا نمیافتی اما اگر چنان چه خدایی نکرده بدون استاد رفتی، پایتان در چاله میرود و اول موت گرفتار اون شرائط او سؤ خاتمه میشوی، اون وقت عقیدتون عرض کردم اولین کتابی که راجع به هدایه سبدی بود و آل عیاز بلله. بحث در این که خد علم به جزئیات داره یا نداره، گفتم این بحث غلط است من این کتاب را نمیخواندم چه استادم بده یا نده من این را نمیخوانم همان وقت من حس کرده بودم در سن 23 سالگی که پروردگار علیم بذات الصدور، یعنی خدا اون چیز که در ذهن من خطور میکنه مفهمه، علیم بذات الصدور. گفتم این کتاب چی میگوید بندازید دور من این کتاب را نمیخوانم اون قبل از این که بحث بکند که خدا علم به جزئیات، العیار یلله داره یا نداره من میفهمم که خدا علم به جزئیات داره، اون چیزی که در ذهن شما خطور میکند. در محضر و صدور پروردگار است. این کتابها چیست رفتم خدمت آقای شاه آبادی (ره) گفت خوب اینها بحث میکنند اما هر کسی نباید داخل در این بحثها بشود عزیز من، خداوند علی علاء بعضی از این جوانها طوری روشن هستند که مثلاً بفرمایید که اگر باهاشون حرف بزنید، مثلاً بگوید استاد من گفته کاشکی یه کسی بود، مثلاً زمان امام بود من میرفتم ازش میپرسیدم که علت عقب افتادگی من چیست، نه، حالا اگر خود این جوان به مرتبهای از ایمان رسید که ملهم شد. اذا اراد الله به عبداً الخیرا الهمهو رشداً، در اثر تذکیه باطن خوب اینها اون اشرفی اون یکی، رفتن این کابها را خواندن، مبادا اگر شما وارد شوید، من نمیگویم، یک عدهای باید برای رفع شبهات وارد بشوند. جواب مردم را بدهند که بابا این جور میگه عرض میشود. تمام بدن انسان در قبر میپوسد، الا التینت، تینتشان چیه باید یک عده از علما باشند، عرض میشود اینها افکارشان طور دیگه است درسهایشان طور دیگر است، نه این که شما گرفتاری داری عزیز من، صدتاً گرفتاری داری اون وقت بیایی برای خودت، گرفتاری درست بکنی، حضرت فرمود: این اشخاص اگر چنان چه در این درسها وارد بشوند در این علوم وارد بشوند اول موت، اول خطر هست برای اونها یک وقت خدا نکرده عرض کردم یک پایش در الهیات است در علم صفات باری، اون وقت جنابعالی وارد میشوی و حالا علم شما صد در صد شده، یک مرتبه میبینی که عجب اون عقایدی را که به شما واریز کردن باطل بوده حالا میبینی همه چیز رو اول وقت در تمام عقایدت شک میکنی. همان هنگام موت. اون وقت خدا نکرده در این حال جون میدهی و اهل جهنم میشود، حالا این یکی مواظب باشید عزیز من، این بود که میخواستیم کتابهایی راجع به عقیده بخوانیم، فلسفه بخوانیم، بنده در قم میگفتم اینها را. بعد حضرت آیت الله آقای بروجردی بنده را خواستند فرمودند چرا، عمومی کردی اینهایی که میآیند پای درس کی هستند اینها باید امتحان بدهند آیا قابلیت ورود در این درس را دارند یا ندارند، اگر یکی از اینها عقیدتشان خراب بشود تقصیر توست، گفتم من چه کار کنم آقا، گفت باید مخفی کنی، در خفا درس بدهی، از اشخاص امتحان کنی، اشخاصی که در عقیده برجسته هستند زحمت کشیدن نبوغ دارند اونها را باید بگیری عزیز من، بقیه را نهی بکنی بقیه را نگذاری وارد بشوند، یکی از اساتید دانشگاه امروز به بنده گفتتش که من کفایه میگویم، گفتم خوب. کفایه میگویی، بگو ببینم، بحث طلب اراده را چه کار میکنند اون بحث را برای آقایان محصل دانشگاه میگویی، گفت دیگه ناگذیرم، گفتم نباید بگویی اونجا اصلاً باطل است، خود اون گوینده باید ببینی که کسی هست چی هست و چی میگوید، داداش جون خیلی مشکل است، این یک بار. خوب که شاهین طور نماز و روزه و فلان اینها انشاء الله که از طریق شرع رسیده اینها را عمل میکنید اما اگر وارد درس شدید تمام جزئیات کتابی که راجع به عقیده شده است از استادتان سوال میکنید اجازه میگیرد، آیا من مرتبهام هست که این کتاب را مطالعه بکنم، این یک باب، این یک توصیه. خوب بگویم عرض میشود که نوکتری دیگه مسئول خاتمه است، رفیقم تو سؤخاتمه یکی همین بود که بودن استاد حرکت کنید یک چیزهایی را عقید پیدا کنید، عرض کردم که یک شب که حضرت عبدالعظیم (ع)، ارزت حینک امام زمانک فصدقک و دعالک، آقا عقیده من اینه، عقیده من راجع به پشت پرده اینه راجع به موت اینه راجع به عالم برزخ اینه. عرض میشود که فلان چیز سوال کتاب نگیرین و فصدقک ودعالک پس باید عرضه کرد این یکی دیگه جا افتاده، قسمت سوم قضیه موت قضیه سوم، النوم اخل الموت، هر چه که شماها در روز عمل کردید همین طور که خواستید بخوابید اینها تمام در ذهن تبریض پیدا میکند ظاهر میشود اگر یک مقدار هزار جفت ضعیف باشد نمیگذاره شما بخوابی، شما رفتی، فلان کردی، فلان کسی را دیدی، فلان کسی را امروز برخورد کردی به تو سلام نکردها، حالا میخواهد بخوابدها، همه برخوردها موقع خواب میآید، اونجا رفتی، اون خیالی نداشت، نه اون من را ندید سلام نکرد، دوباره یکی دیگر، یکی دیگر. حالا وقتی خوابیدی معلوم میشود، حالا بیا سر موت، عبارت را توجح بفرمائید جمیع ها للفه النسان فی عمره یعود ذکره الا قلب الموت. اگر خدای نکرده اکثر همش بدی بوده، خاطرات بد، توجهات بد، اینها وقت موت تمام تجسم پیدا میکند. خدا رحمت کنه محدد زاده این برای قشم سوم که راجع به سؤخاتمه است این قضیه حمام منجاب را میگفت، که یکی از رفقا را گفت حالا شما تشریف داشته باشید، گفت و من از اول منبر محدد زاده تا آخر میخواهی برای شما بگویم، این میخواهد قضیه حمام منجاب را بگوید، گفتم که نه بابا همچنین حفظ نکرده که حالا همه جا تکرار بکنه، گفت نه خیر همین است، اتفاقاً رفت بالای منبر رو قضیه همین سؤخاتمه قسم سوم، که اون چیزهایی که انسان الفت پیدا میکنه اگر به شهوت خاصی الفت پیدا بکند، همان وقت موت تجسم پیدا میکند، ظاهر میشود. گفت، بله مثال زد آقای محدد زاده که اون بانوی محترمه میخواست برود حمام عرض میشود که یکی هم درب نماز ایستاده بود گفت، آقا حمام منجاب کجاست، گفت که حمام منجاب همین جاست بفرمائید. حالا حمام منجاب جای دیگر بودها، تا رفت تو درب را بست اون بانوی محترمه، کسی هم که الفتی به یک جهتی پیدا کرد. کروکور میشود گفت: این بانوی محترمه فهمیده که این حقه زده، گفت خیلی خوب من یقدری گرسنهام شما نان یا پنیری نداری، گفت چایی هم داریم، تا رفت یادش رفت درب را ببندد. تا رفت این پردید در آمد و فهمید که هواسش را باید خیلی جمع کنه، تا آخر که این خواست جان بده، هر چه میگفت: ملفن بگو. اشهد ان لااله الا الله، و اشهد ان محمد رسول الله، میگفت عین طریق الی حمام منجاب یا اون بقال هی حساب میکند که سیب زمینی . مثلاً من امروز پرسیدم، سیب زمینی کیلویی چند؟ گفت کیلویی 150 تومان، خوب حالا هی نشسته کیلو 150 تومان 2و3 کیلو هی برو بالا، بگو حالا ملغن حالا آمده بگو اشهد ان لا اله الا الله، سیب زمینی کیلویی 150 تومان. بپا داداش جون که خدایی نکرده حالا من عین عبارت را میخوانم. ولو وقت ما گذشته. همان اوقاتی که من باید قلبم خالی باشد قلبم متوجه پروردگار باشد متوجه او چیزی است که انس پیدا کردم. اون بانوی که من هر روز باهاش رابطه پیدا کردم میرفتم میدان توپ خانه اون کجاست. جمیع ما کلفه النسان. انس میگیره در هنگام موت تجسم پیدا میکند. این علامت سؤ خاتمه است. این است که خدا رحمت کنه آقای شاه آبادی را (رضوان الله) فرمودند: که باید، خوب، انسان، رفیق، دوست خوب دوست داری، فرمود، اما تعلق نباشه فرمود اون تعلق دنیاست ، اون تعلق نمیگذاره قلب حقیقتاً. آینه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب کن. یعنی از جمیع چیزهایی که تعلق پیدا کرده جاروب کن اونها را بریز بیرون اگر مردی برون آیی سفر کن، هر آنچه پشت آید زان گندر کن، باید گذر کنی تعلق پیدا میکنی، معطل میشوی دیگه که زان گذر کن، دهد حق مر تو را هر چه تو خواهی، اما تعلق نمیگذاره نمایند در همه اشیاء کماهی، اون حکمتی که اشیاء را نمایش بدهند به شما به کماهی، و من اراد ان یکف خاطره، از این معاصی، خوب من چه کار بکنم، من قلبم یک طوری است که تعلق میکنه پیدا میکنه چه کار بکنم. خوب حالا دستورش را علمای اخلاق دادند. نویسنده خادم مسجد در شنبه 87/12/24 | نظر
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
سخن روز (75), فیلم سخنرانی های مسجد (72), هدیه روزانه سایت (35), ارتباط مستقیم با امام جماعت مسجد (25), اطلاعیه های مسجد (23), وقایع امروز (14), پرسشهای فرزندانمان -پاسخهای ما (13), عکس روز (10), مروری بر آخرین اخبار (10), شبهات و ابهامات (8), برنامه های مسجد (7), مناسبت های مذهبی (5), فیلم مراسمات مسجد (5), کلیپ (4), خلاصه سخنرانی های مسجد (3), دانش آموزان ممتاز محله پیامبر اعظم(ص) (3), آرشیو صوتی سخنرانی های مسجد (3), اخبار محله پیامبر اعظم(ص) (2), ارتباط مستقیم با مسئول پایگاه بسیج (2), پیشنهاد و انتقاد شما (2), امروز با حافظ (2), گالری عکس (2), یادداشت های امام جماعت محترم (2), هدیه روزانه (1), کاریکاتور روز (1), کمک های مردمی برای ساخت مسجد (1), ساختار مدیریتی مسجد (1), طنز روز (1), تاریخ (1), جلسه سایت (1), حدیث (1), حقوق_بشر (1), اسلام (1),
طراح قالب
|