سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برنامه های ثابت هفتگی مسجد که پس از نماز مغرب و عشاء برگزار میگردد: شنبه ها: جلسه قرآن ، دوشنبه ها: جلسه پرسش و پاسخ ، سه شنبه ها: دعای توسل ، پنجشنبه ها: دعای کمیل ، جمعه ها: پس از نماز صبح دعای ندبه،پس از نماز مغرب و عشاء برنامه سخنرانی مذهبی

اسلایدر

مطالب اخیر وبگاه

بسم الله الرحمن الرحیم


شیخ محمد على عاملى ملقب به بهاء الدین معروف به شیخ بهایى فرزند حسین عبدالصمد است که از فقهاى مذهب شیعه بود و در روز پنجشنبه هفدهم ذی الحجه سال 953 هجرى در شهر بعلبک لبنان به دنیا آمد چون در آن زمان دولت عثمانى نسبت به اقلیت‏هاى مذهبى خصوصاً شیعیان رفتار خوبى نداشت، ناچار شیعیان جبل عامل تصمیم گرفتند از خاک عثمانى مهاجرت کنند. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندانشیعه یافتند ، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید و مورد تفقد شاه طهماسب قرار گرفت . پس از آنکه شاه عباس به سلطنت رسید پایتخت ایران به اصفهان منتقل شد و ایران عظمت فوق العاده‏اى یافت.

در این موقع شیخ بهایى پس از مرگ پدر مقرب دربار شاه عباس
شد و به امر شاه با دختر شیخ على منشاد شیخ الاسلام ایران ازدواج کرد و همین که شیخ
على وفات کرد شیخ بهایى شیخ الاسلام شد.  چون شیخ بهایى حکیم و عارف و فقیه و
ادیب و ریاضى دان عصر خویش به شمار مى‏رفت و مى‏توانست از هر مقوله‏اى سخن بگوید
لذا شاه عباس علاوه بر منصب شیخ الاسلام منصب وزیردربارى و ریاست تشریفات قدیمى پادشاه
را هم به او واگذار کرد. شیخ بهایی مردی
بود که  از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه
ای برای اشتهار خالص شیخ
بود.شیخ
بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از
مردان یگانه دانش و ادب ایران
بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از
بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری
قمری بوده است. شیخ بهایی
شاگردانی
تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند،
مانند فیلسوف و حکیم الهی
ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که
در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد
بوده و ستارگان درخشانی در
آسمان
علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان
افتخار می کند.  شیخ
بهایى علاوه بر علوم شرعى در ریاضیات و فیزیک و هندسه و مکانیک و نجوم هم دست
داشته است، تالیفات شیخ بهایى در وقفه و ادبیات و ریاضیات و عرفان بسیار است، از
کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و
رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان
و حلوا" و دیگری "شیر و شکر
" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول،
بحرالحساب و مفتاح الفلاح
والاربعین
و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ
بر هشتاد و هشت کتاب و رساله
می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده
است. 

کتابهای خلاصه الحساب در
ریاضی و تشریح الافلاک در نجوم از اوست. از زمان شیخ بهایی به بعد متاسفانه تعلیم
ریاضیات در مدارس دینی اسلامی رو به انحطاط نهاد و این کاری بود که در سرزمینهای
غربی اسلام مدتی زودتر آغاز گشته بود.

مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش
ذکر کرده اند.وی در شهر
اصفهان
روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ،
به مشهد بردند و در جوار حرم
هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

 شیخ بهایى به مناسبت تصدى پست وزارت دربار و اقامت طولانى در
اصفهان ناگزیر از رفت و آمد و همنشینى با اصفهانى‏ها بود. از این رو داراى
ماجراهاى شیرینى با مردم اصفهان است که در این بخش
به تعدادى از آنها اشاره
مى‏نماییم.

1 - شیخ بهایى و بریانى فروش اصفهانى (1)

  2 - شیخ بهایى و ساختمان مدرسه چهارباغ (2)  

  3 - شیخ بهایى و سقاى اصفهانى (2)

 4 - شیخ بهائى و میر محمد باقردادماد (2)

5 - شیخ بهایى و پینه دوز اصفهانى (2)

6 - شیخ بهایى و شهادت مردم اصفهان (3)  

7 -  گرمابه شیخ بهایی (3)

8- در آخر شعر  " تا کی به تمنای وصال تو یگانه " از  شیخ بهایی(3)

شیخ بهایی و
بریانی فروش اصفهانی


روزى شیخ بهایى به طور ناشناس از بازار اصفهان مى‏گذشت
در بین راه به دکان بریانى که تعدادى مرغ سرخ کرده با قلاب به در و دیوار دکان خود
آویخته بود رسید شیخ نگاهى به مرغ‏ها انداخت و سپس به استاد بریانى فرمود:

 یکى از این
مرغ‏ها را نیاز این درویش کن!

 استاد بریانى
گفت:

 پول دارى؟
بدهم.

 شیخ گفت:

 پولى در
کار نیست.

 استاد بریانى
گفت:

 پس برو
گمشو تو را با مرغ چه کار! آدمى که پول ندارد مرغ پخته مى‏خواهد چه کار؟

 شیخ
فرمود:

 اگر به
امتناع خود باقى بمانى. تمام این مرغ‏هاى کشته و بریان شده را به گفتن(کیشى) زنده
کرده و پرواز مى‏دهم!

 بریانى
فروش از شنیدن این حرف که نشانه دیوانگى گوینده آن بود، متعجبانه نگاهى به سر و
روى شیخ کرده و گفت:

 برو بابا
پى کارت و گرنه تو را با چوب خواهم راند!

 شیخ که
البته مقصودش امتحان بریانى و دادن یک درس اخلاقى به او بودگفت:

 من درویش
ناتوان و گرسنه‏ام و مدتى است که غذایى به دهانم نرسییده بیا و مردانگى کن و امروز
ما را با یکى ازاین مرغ‏هاى چاق و چله مهمان بفرما.

 بریانى با
عصبانیت روى به شاگردش کرد و گفت:

 استغفرالله.
ببین امروز گرفتار عجب ابلیسى شدیم ها؟!


و بعد به جانب شیخ بهایى برگشته و برفریاد گفت:

 دبرو مرد
حسابى!

شیخ فرمود:

 حالا که اینطور
شد، پس تماشا کن.

 کیش!

 ناگهان
مرغ‏هاى بریان و پخته زنده گشته و پرواز کرده و از آنجا فرار نمودند.

 بریان
فروش اصفهانى و شاگردش و نیز مشترى‏ها و مردم بسیارى که در مقابل دکان ایستاده و
ناظر جریان بودند از دیدن آن منظره حیرت‏انگیز به شگفتى فرو رفته و به خیال اینکه
شیخ مرد مستجاب الدعوه و صاحب کرامات است به او نزدیک شده و عموماً روى خاک
افتادند و در برابر شیخ سجده نمودند.

 شیخ از
ملاحظه گمراهى مردم به فکر چاره افتاد و بلافاصله شلوار خود را بالا کشید و رودروى
مردم بناى ادرار کردن را گذاشت!

 مردم از این
رفتار زشت شیخ سر از سجده برداشته و هر یک به طرفى گریختند در این موقع شیخ به یکى
از آنها گفت:

 عجب مریدانى
هستند به کیشى آمدند و به فیشى رفتند!

 از همان
روز جمله به کیشى آمدند و با فیشى رفتند در اصفهان ضرب المثل شد و سپس به سایر
نقاط ایران سرایت کرد.

تهیه و تنظیم : حسین محمدرضازاده





نویسنده خادم کوچک در دوشنبه 87/2/16 | نظر

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
طراح قالب
ثامن تم