نویسنده خادم کوچک در پنج شنبه 87/7/18 | نظر

شهید "حاج اکبر آقابابایى" فرمانده عملیات نیروى قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بود. حاج اکبر چند سال پیش عوارض شیمیایى‏اش عود کرد و در شهریور ماه سال 1375 شهید شد. قرار نیست از حاج اکبر صحبت کنیم بلکه قرار است یکى از صحبت‏هاى او را بخوانیم. در آینده مفصلاً از خود حاج اکبر هم خواهیم نوشت ان‏شاءالله.
*"انافتحنالک فتحا مبینا"
از بنده خواسته شد امشب مقدارى راجع به عملیات فتح یک(عملیات کرکوک) صحبت کنم.این عملیات از عملیات هایى بود که در داخل آن طور که باید روى آن تببلیغ نشد و خیلى از برادران از کم و کیف عملیات اطلاع پیدا نکردند که توضیحاتى را عرض مى‏کنم.
ادامه مطلب...

نویسنده خادم کوچک در سه شنبه 87/7/16 | نظر

در سال 1357، وقتی که نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی به اوج خود رسیده بود ، رژیم شاه پس از آنکه از سکوت امام نا امید شد ، دست به فعالیت‌های سیاسی برای محدود کردن ایشان و یا اخراج ایشان از عراق زد. به همین جهت رژیم عراق منزل ایشان را در نجف محاصره کرد و رفت و آمد‌ها کنترل و محدود گردید. امام که به هیچ وجه حاصر به ترک مبارزه نبودند تصمیم به مهاجرت از عراق به سمت سوریه گرفتند اما به علت تیرگی روابط عراق و سوریه، قرار شد که از طریق کویت عازم سوریه شوند. با آنکه جهت ورود به کویت، ویزا صادر شده بود، پس از رسیدن به مرز کویت، مقامات دولت کویت دستور جلوگیری از ورود ایشان به خاک کویت را صادر کردند.
امام شب را در بصره گذراندند و تصمیم گرفتند به پاریس هجرت کنند.
به هنگام هجرت به پاریس در پیامی به ملت ایران، دلایل این هجرت را چنین بیان نمودند:
ادامه مطلب...

نویسنده خادم کوچک در یکشنبه 87/7/14 | نظر

در روز یک شنبه 14 مهر ماه جلسه سایت با حضور اعضا و در غیاب مسئول سایت برگزار گردید و مقرر  گردید که اعضا مطالب زیر را در وبلاگ بگذارند.
آقایان شهرام جابری و حامد یزدان پناه در مورد روز جهانی کودک
آقای علی حمیدی در مورد شاعر بزرگ حافظ
اقای مینائی در مورد هجرت امام خمینی (ره) از عراق به پاریس

نویسنده خادم کوچک در یکشنبه 87/7/14 | نظر

نویسنده خادم کوچک در چهارشنبه 87/7/10 | نظر

مهدی اخوان ثالث، از جمله شاعران بزرگ تاریخ ادبیات معاصر ایران است که درباره حماسه پرافتخار دفاع مقدس شعر سروده است.

گرچه می‌بافند بهرِ شیرها زنجیرها
بگسلند آخر همه زنجیرها را شیرها
ادامه مطلب...

نویسنده خادم کوچک در یکشنبه 87/6/31 | نظر

مکه مکه ، صدای همهمه ی کاروان را که به شهر نزدیک می‌شد، می‌شنید. مردم به پیشباز آمده بودند. صدای زنگ شتران با سرود و سروش پیشبازان در هم آمیخته بود و هیاهویی به پا کرده بود. کاروان به شهر رسید و آرام گرفت.

در همین حال که او در خانه خود چشم به راه کاروان دوخته، در درون خود غمی مبهم را احساس می‌کرد، خدمتکارش – میسره - را دید که با شور و شوق فراوان وارد شد، در کنارش نشست و گوش او را از موفقیت های کاروان و سرگذشت های شگفت آمیز امین مکه در طول راه پر کرد. خدمتکار او به گزارش کار کاروان و سود بازرگانی آن می‌پرداخت و او با شیفتگی تمام به شخصیت بزرگ وی و رفتار پسندیده اش که در پیر و جوان خوش گذران مکه مانندش را ندیده بود می‌اندیشید. این خود عاملی بود که خدیجه (علیها السلام) را واداشت تا پیشنهاد ازدواج با او را به عموی وی یعنی ابوطالب بدهد ...

ادامه مطلب...

نویسنده خادم کوچک در چهارشنبه 87/6/20 | نظر